سلام شما کاربر مهمان هستید :)
ثبت نام
ورود
سلام شما کاربر مهمان هستید :)
غرق شدن

در زندگی غرق بشوید اما نه! در زندگی غرق نشوید…

گاهی شدیدا لازم است در زندگی‌مان غرقِ در چیزی شویم و گاهی هم اصلا نباید غرقِ در چیزی شویم! رعایت کردن مرز بین این دو مورد ، در زندگی‌مان بسیار مهم و تاثیرگذار است. این مقاله را برای همین برایتان نوشته‌ام. پس تا انتها با من باشید…

غرق شدن

غرق شدن در زندگی…

با داستان چشمه و سنگ شروع کنیم…

پسربچه هفت ساله‌ای با صورتی که از شدت دویدن در آفتاب خیس عرق شده بود ، سنگی را از کنار چشمه برداشت و با تمام قدرتش آن را به درون آب پرتاب کرد!
سنگ به آب چشمه برخورد کرد. چشمه از شدت درد و خشم فریادی سر داد و سعی کرد سنگ را در خودش غرق کند. هر چقدر که بر خواهش و تمنای سنگ اضافه می‌شد ، از آن طرف هم تلاطم چشمه از خشم بیشتر می‌شد!

سنگ می‌گفت : «تو را به خدا مرا غرق نکن! باور کن من بی‌تقصیرم… آن پسر بچه بود که مرا پرتاب کرد و آرامش تو را برهم زد.»
اما گوش چشمه به این حرف‌ها بدهکار نبود و همچنان او را در اعماق خودش غرق می‌کرد.

– چشمه! خواهش می‌کنم مرا به بزرگواری‌ات ببخش.
– نه! بخششی در کار نیست. غرق شدن تو درس بزرگی را به آن کودک می‌دهد.
– یعنی می‌خواهی بگویی من به خاطر هیچ غرق شوم؟!
– هیچ نیست؛ تو غرق می‌شوی تا یک انسان درس زندگی بگیرد!
– آش نخورده و دهان سوخته؟ ناگهان کسی مرا از خواب بیدار کند و به سمت تو پرتاب کند؛ آن وقت من غرق شوم تا او درس بگیرد؟! این انصاف است؟!
– از تو می‌خواهم فداکار باشی؛ فداکار و صبور. تو الآن نه از بیرون خبر داری و نه از عمیق‌ترین نقطه درونی من؛ پس صبور باش.
– می‌دانم. خوب هم می‌دانم. مطمئنم هیچ خبری در این دو جایی که گفتی نیست!
– من می‌توانم از بیرون به تو بگویم ، اما درون من را فقط تو می‌توانی ببینی…

غرق شدن در زندگی

داستان چشمه و سنگ

سنگ امیدش را از دست داده بود و هیچ راه نجاتی را پیش رویش نمی‌دید. درست وقتی که احساس می‌کرد دیگر هیچ کاری از دستش برنمی‌آید به چشمه گفت :
«خب! حالا که اینطور است از بیرون برایم بگو. آنجا چه خبر است؟»
چشمه در پاسخ گفت :
«هیچ ، هیچ خبری نیست!»
سنگ که نزدیک بود از شدت تعجب شاخ در بیاورد پرسید :
«هیچ؟! یعنی چه هیچ؟!»
چشمه ادامه داد :
«حالا دیگر هیچ خبری نیست. پسرک تا چند دقیقه قبل منتظر بیرون آمدن تو از آب بود تا اینکه پدرش سر رسید. پسرک از پدرش درباره تو پرسید؛ اینکه چرا هنوز بیرون نیامده‌ای!»

تعجب سنگ بیشتر از قبل شده بود. می‌خواست بداند سرنوشت پسرک چه شده؟ ، می‌خواست بداند آن درس بزرگ چه بوده است؟ ، پس از چشمه خواست که جواب پدر را برایش بگوید. چشمه هم تمام کلمات پدر را مو به مو تکرار کرد :
«پسرم سنگ غرق شد چون سنگین بود. حالا به این توپ نگاه کن ، ببین که چقدر سریع از زیر آب به بیرون می‌آید.»
چشمه کمی مکث کرد… سپس ادامه داد :
«هرگز فراموش نکن که اگر سنگین باشی و مغرور ، خیلی زود غرق می‌شوی؛ اما مبادا از امید داشتن غافل شوی.»

در این لحظه سنگ درست همان سوال پسرک را تکرار کرد :
«چرا؟!»
چشمه ادامه داد :
«هرگز با افتادن در آب غرق نمی‌شوی ، بلکه با ماندن در زیر آب غرق می‌شوی! فراموش نکن که اگر اُمیدت را از دست بدهی تا ابد زیر آب می‌مانی!»
در همین لحظاتی که سنگ متوجه موضوع شده بود و حالا دیگر به خودش افتخار می‌کرد ، به تدریج به اعماق چشمه رسید. آنجا دوستان قدیمی‌اش را پیدا کرد! حالا آنها یک زندگی جدید داشتند! اینجا بود که سنگ متوجه حرف‌های چشمه شد؛ آری در عمیق‌ترین قسمت چشمه ، زندگی جریان داشت…

گاهی باید رها و غرق شوید…

ما از آینده خبر نداریم و نمی‌دانیم سرنوشت برای ما چه‌ها رقم زده است! بیایید و دست از پافشاری کردن روی یک چیز بردارید. شاید استخدام نشدن شما به عنوان کارمند یک شرکت به معنای تمام شدن همه چیز نباشد ، شاید بدین معنی باشد که شما باید شرکت خودتان را تاسیس کنید!
مطمئن باشید که خدا بد شما را نمی‌خواهد ، شاید راهتان را اشتباه انتخاب کرده باشید…
به قول بهرام افشاری : پایان همه چیز خوب است ، اگر خوب نبود بدانید که پایان آن نیست!

گاهی هم اصلا نباید رها و غرق شوید!

شاید در نگاه نخست این حرفم مانند فیلم‌های نولان پیچیده به نظر برسد! اما حقیقت این است که گاهی هم اصلا نباید غرق شوید!
گاهی رها شدن با مرگ برابر است!
غرق شدن در ترس‌هایتان شما را به مرگ تدریجی دچار می‌کند… اگر در روزمرگی رها شوید خواهید مرد… اگر غرق در استرس شوید به مرور خواهید مرد…

گاهی باید به جای رها شدن ، رها کنید!

باید غم و غصه ، استرس ، ترس و افکار منفی را رها کنید؛ باید آنها را در تنگ‌ترین و تاریک‌ترین نقطه مغزتان غرق کنید!

رستگاری و سعادت شما به رهایی وابسته است…
باید از زنجیره غم‌ها و غصه‌ها رها شوید…
باید از زنجیره تأثیر پذیرفتن از دیگران رها شوید…
باید از زنجیره نااُمیدی‌ها رها شوید…
باید گره کور افکار منفی را پاره کنید و از دست آنها رها شوید…
باید خودتان را در اقیانوسی سرشار از شادی ، امید ، اعتماد به نفس و… رها کنید… اقیانوسی به نام زندگی… باید در این اقیانوس رها و غرق شوید…
و این یعنی رستگاری…
چراکه رهایی یعنی رستگاری…

محمد امین صباغیان

همه چیز و همه کس می‌میرند اما…

سرانجام روزی می‌رسد که همه چیز و همه کس می‌میرند… اما می‌دانید چه کسانی قبل‌تر از همه می‌میرند؟
ترسوها! آری ترسوها زودتر از همه می‌میرند…
آنها خیلی وقت پیش ، آن زمانی که در ترس‌هایشان غرق شدند مردند…
شاید چند سال بعد دفن شوند ، اما آنها از همین الآن مرده به حساب می‌آیند!

حالا بیایید برعکس به قضیه نگاه کنیم! فکر می کنید آخرین چیزی که می‌میرد چیست؟…
روزی از گابریل گارسیا مارکز پرسیدند : اگر بخواهی یک کتاب صد صفحه‌ای درباره اُمید بنویسی ، آن کتاب چگونه خواهد بود؟ مارکز در جواب گفت : نود و نه صفحه را خالی می‌گذارم و در صفحه آخر می‌نویسم : اُمید آخرین چیزی است که می‌میرد…

 

گابریل گارسیا مارکز

گابریل گارسیا مارکز

 

اگر بخواهی یک کتاب صد صفحه ای درباره اُمید بنویسی ، آن کتاب چگونه خواهد بود؟ تود و نه صفحه را خالی می‌گذارم و در صفحه آخر می‌نویسم : اُمید آخرین چیزی است که می‌میرد…

گابریل گارسیا مارکز

پس در اُمید غرق شوید… ولی ترس‌هایتان را غرق کنید!

سخن پایانی…

اجازه بدهید این بار کمی از موضوع اصلی فاصله بگیرم و سخن پایانی من از نوع ، از هر دری سخنی باشد!
می‌دانید بزرگ‌ترین و عجیب‌ترین دوراهی زندگی ما چیست؟

  1. ساختن
  2. ساختن

احتمالاً باز هم در اولین نگاه پیچیده به نظر می‌رسد. شاید هم با خودتان می‌گویید «وای! چه اشتباه بزرگی تو نگارش و ویراستاری!»؛ اما کافی است کمی دقیق‌تر شوید تا به سادگی موضوع پی ببرید!
مورد نخست یعنی پذیرش شرایط موجود و سازش با آن.
اما دومی یعنی کنار گذاشتن شرایط موجود و ساختن شرایط دلخواه.

اجازه ندهید که زندگی ، شما را در خودش غرق کند؛ این شما هستید که باید تصمیم بگیرید چه زمانی در آن غرق شوید و چه زمانی چه چیزهایی را در آن غرق کنید! همه چیز دست خود شماست…

غرق شدن در زندگی

غرق شدن در زندگی…

هرگز برای شروع کردن دیر نیست…

گذشتگان گفته‌اند سالی که نکوست از بهارش پیداست ، اما من به شما قول می‌دهم سالی که نکوست از الآنش پیداست!
اگر اینطور نبود که این همه بازگشت رویایی را در فوتبال نمی‌دیدیم!
اگر غیر از این بود امروزه هیچ قهرمان پیشرفتی وجود نداشت!
مهم همین الآن است ، همین لحظه… پس از خواندن این مقاله بلند شوید و زندگیتان را بسازید! دقت کنید که شما باید این زندگی را بسازید ، نه اینکه بسوزید و بسازید…!
حالا دیگر وقت آن رسیده است که غرق در انرژی مثبت ، انگیزه ، اُمید و تلاش شوید…
لَبتان خندان… 🙂
برایتان زندگی سراسر امید ، سلامتی ، لبخند از ته دل و موفقیت آرزو دارم…

محمدامین صباغیان عضوی از تیم رویایی حس…

حتما بخوانید

  1. پلی لیست حس دانلود موزیک های بی کلام جادویی و درجه یک
  2. بک گراند انگیزشی موبایل دانلود زیباترین والپیپرهای انگیزشی موفقیت
  3. عکس نوشته انگیزشی دانلود ۶۸ عکس نوشته انگیزشی موفقیت (قسمت ششم)
  4. چه بر سر خوشی های زندگیمان آمد؟ رویاهایمان کجا رفتند؟ + پادکست
محمد امین صباغیان

محمدامین صباغیانم اما اکثراً امین را ترجیح می‌دهند. عاشق نوشتن، خواندن، کاپوچینو و بوی خاک باران خورده! همیشه سعی کردم از هر چیزی ایده بگیرم و بنویسم؛ اما زمانی که خواستم از خودم بنویسم به بن‌بست ذهنم رسیدم! این شد که فهمیدم کیستی من، پیچیده‌ترین سادگی زندگی‌ام است! من بی‌نهایتم و نمی‌توانم خودم را محدود کنم... به نظرم خوشبختی یعنی رضایت از خودمان در هر لحظه و اینجا هستم تا حس خوشبختی را به شما هدیه دهم.

یک پینگ

  1. پینگ‌بک: می‌خواستم یک حس خوب را به دیگران هدیه کنم اما خودم آن را هدیه گرفتم! - محمدامین صباغیان

14 نفر در این گفتگو شرکت کرده اند! نفر بعدی شما باشید...

ما با عشق پاسخ می دهیم چون می خواهیم جهان را به جای بهتری برای زندگی تبدیل کنیم!
  1. ZaahraZaahra پاسخ

    آقای صباغیان عزیزم، قلم شما همیشه با من صحبت می‌کنه تا اینکه بخونم و ببینم ، وقتی به بخش ساختن و ساختن رسیدم یک آن فکر کردم این خود من بودم تفاوت ساختن و ساختن از زمین تا آسمان ، از شرق تا غرب و از سیاه تا سفیده و چقدر خوب این مسئله رو بیان کردید.
    مرسی که با کلامتون کمک میکنید بزرگ بشم و دنیا رو بهتر ببینم
    و مرسی از آقای اکبری مهربونم بخاطر سلیقه بدون نقص و تکرار نشدنیش

  2. آیناز گمرکی طهران پاسخ

    آقای صباغیان … تبریک میگم بابت داشتن این قلم زیبا و تاثیر گذار …
    راستش رو بخواید یه سوال ازتون دارم ….
    پذیرفتن مشکلات امروز و دیروز مهمه تا بتونیم کنارشون بزاریم بعدش اما… چطوری؟
    این همیشه سخت ترین کار دنیا بوده برای من البته … هنوز هم نتونستم این کار رو انجام بدم… شما نظرتون چیه؟؟

    1. محمد امین صباغیانمحمد امین صباغیان نویسنده پاسخ

      سلام دوست عزیز.
      بابت نظر پر مهرتون یک دنیا ممنونم.🙏🙏
      و اما درباره سوالتون…
      اجازه بدید با چند تا سوال دیگه به این سوال شما جواب بدم:
      اول اینکه قبول دارید مشکلات ما تا حد زیادی به اشتباهات ما مرتبط هستن؟ حتی خیلی اوقات یک اشتباه تبدیل به اصلی‌ترین مشکل ما میشه!
      و سوال دوم اینکه منظورتون از کنار گذاشتن مشکلات، همون فراموش کردن مشکلات هست؟
      و آخرین سوال اینکه به نظرتون حتماً باید مشکلات رو کنار گذاشت؟ آیا حتماً باید اشتباهاتامون رو فراموش کنیم؟

      پیشنهاد من به شما اینه که اگه کنار گذاشتن مشکلات و فراموش کردن اونها براتون سخته، اصلاً اونها رو کنار نذارید! گاهی نیازی به فراموش کردن نیست! گاهی باید اونها رو در گوشه‌ای از ذهنتون حفظ کنید!
      ما با درس گرفتن از اشتباهاتمون بزرگ میشیم و با گذر از مشکلات پیشرفت می‌کنیم؛ اصلاً چرا باید اونها رو کنار بذاریم؟ چرا نباید به یادشون باشیم تا خودمون متوجه پیشرفتمون بشیم؟! گاهی مرور یکی از مشکلات تو ذهنمون باعث جلوگیری از وقوع یک مشکل دیگه رو تو زندگیمون میده…!
      به نظرم درباره این موضوع پائولو کوئیلو خیلی بهتر از من توضیح داده، به همین خاطر حرفم رو با این نقل قول از این نویسنده تموم می‌کنم:

      “اشتباهاتم رو دوست دارم!
      چون اونها حباب شیشه‌ای غرورم رو می‌شکنند و هر زمان که به اشتباهاتم پی بردم، بزرگ‌تر شدم.
      چون اونها گران‌ترین تجربه‌هایم هستند، چراکه برایشان هزینه گزافی پرداخته‌ام.”

      امیدوارم توضیحاتم براتون مفید بوده باشه.
      براتون بهترین‌ها رو آرزو دارم.
      بدرخشید…😊

      1. آیناز گمرکی طهران پاسخ

        راستش اقای صباغیان … من حرفاتون رو توی دو تا روز متفاوت از هم خوندم … چندین بار … وقتی بهتر فکر کردم متوجه شدم حق با شماست . من این همه مدت داشتم از خودم و مشکلات و در نتیجه اشتباهاتم فرار می کردم .
        و خب راستش تا الان به جایی هم نرسیدم .
        ممنونم بابت حرفای به جاتون .
        با ارزوی هر انچه که خیر است برای شما 🙂

  3. HaniaHania پاسخ

    واقعا جالبه
    احساس میکنم توی یه اقیانوس در حال غرق شدن بودم
    که یهو یه جزیره پیدا کردم
    که خودمو بش برسونم
    و زنده بمونم😊
    این سایت همون جزیرست
    که خیلی برام جالبه
    یه دنیای فوق العادست 💓💓💓💓💓💓

  4. yasaman پاسخ

    میتونم به جرعت بگم فوق العاده ترین متنی بود که خوندم
    من امسال کنکور دارم ولی تابستان امسال زن داییم فوت کردن و نتونستم بخونم ولی سعی کردم با شرایط کنار بیام و س از مهر عقب افتادگی هامو جبران کنم هنوز ۱ماه نگذشته بود که خودم کرونا گرفتم و تقریبا ۲۰ روز درگیر بودم و حسابی عقب افتادم ولی با حرف های خانواده م و اطرافیانم انگیزه گرفتم و به راهم ادامه دارم اما …دقیقا۹۹/۹/۱۷عزیزترین عموم رو از دست دادم و اینقدر از لحاظ روحی داغونم که حتی نمی تونم برای امتحان ها کتاب دستم بگیرم
    ازتون خیلی ممنونم متن به شدت قشنگتون باعث شد که جا نزنم شاید در این فرصت کم اون رتبه ای که میخوام رو به دست نیارم ولی حداقل وجدانم راحته که از وقتی که داشتم هر چند کم بهترین استفاده رو کردم
    امیدوارم هیچ وقت غم نبینید و همیشه سالم و خوش بخت باشید

    1. محمد امین صباغیانمحمد امین صباغیان نویسنده پاسخ

      سلام دوست عزیز.
      خدا رفتگانتون رو رحمت کنه، امیدوارم غم آخرتون باشه و بعد از این دیگه هیچ وقت غم نبینید و همیشه لبخند روی لبتون باشه.
      خیلی خوشحال شدم که این نوشته بهتون کمک کرده تا به خودتون بیایید و دوباره تلاش کردن رو شروع کنید. می‌خوام با اجازتون تو جواب کامنتتون هم یه توصیه دیگه بهتون بکنم. پائولو کوئیلو گفته:
      «امید بهترین و قوی‌ترین قوه محرک زندگی است. تمامی عاشقانی که به هم نرسیدند، تمامی مغازه‌داران و کاسبانی که ورشکست شدند، تمامی مریضانی که شفا پیدا نکردند، تمامی تلاش‌هایی که به ثمر ننشستند؛ همه و همه از فقدان امید بوده است!»
      حالا که قراره جا نزنید و دوباره تلاش کنید، هرگز از به دست آوردن رتبه دلخواهتون ناامید نشید، امیدوار باشید و تلاش کنید و مطمئن باشید به نتیجه دلخواهتون می‌رسید.
      همون متن پائولو کوئیلو با یه داستان شروع میشه که به نظرم خوندنش کمک زیادی بهتون می‌کنه:
      «دانشمندان تعدادی موش را داخل یک استخر آب انداختند. تمامی موش‌ها فقط ۱۷ دقیقه توانستند زنده بمانند و در نهایت خفه شدند. دانشمندان دوباره تعداد دیگری موش را به داخل همان استخر انداختند و با علم ۱۷ دقیقه تا مرگ موش‌ها، همه آنها را قبل از ۱۷ دقیقه از آب جمع کردند تا زنده بمانند. موش‌ها پس از مدتی تنفس و استراحت، دوباره به آب انداخته شدند. حدس می‌زنید این دفعه چند دقیقه زنده ماندند؟ ۲۶ ساعت طول کشید تا آنها مردند! آنها به این امید که دوباره دستی خواهد آمد و آنها نجات پیدا می‌کنند، ۲۶ ساعت تمام طاقت آوردند!»
      پس با تمام وجود تلاش کنید و هرگز ناامید نباشید؛ موفقیت در انتظار شماست…
      براتون بهترین‌ها رو آرزو می‌کنم…

      1. آوای شب پاسخ

        سلام بزرگوار
        علاوه بر اینکه این مقاله عاااااااااالی و فوق العادست
        کامنت ها هم بینظیره بینظیر،جناب صباغیان این کامنتتون بشدت من رو تحت تاثیر قرار داد،ممنونم از شما
        بهتون افتخار میکنم هموطن❤️

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهارده − 4 =

mahyar akbari

آقای حِس...

همیشه دوست داشتم کسی وجود داشته باشد که هر وقت نااُمیدی به سراغم آمد ، من را به مسیر رسیدن به رویاهایم برگرداند. آن کَس را پیدا نکردم... یک حس خوب را ساختم... مهيار اکبری بنیان گذار یک حس خوب